بازگشت همه به سوی اوست
هیات امنا و هیات مدیره موسسه خیریه بهنام دهش پور درگذشت نیکوکار ارجمند جناب آقای حاج ناصر بحری اصفهانی، یاور و همراه همیشگی موسسه را به خانواده محترم آن مرحوم و بستگان تسلیت عرض مینماید.
ضمن گرامیداشت یاد این نیکوکار و خیر بزرگوار برای سالها همیاری و حمایت از بیماران مبتلا به سرطان و تامین تجهیزات و هزینههای درمانی بیماران برای آن مرحوم علو درجات و برای خانواده داغدار ایشان صبر و شکیبایی را از خداوند مهربان مسئلت داریم.
یادش ماندگار و روحش قرین رحمت الهی
در ادامه مطلب نظر شما را به مصاحبه خواندنی با این نیکوکار گرامی که در سال ۱۳۹۴ توسط واحد روابط عمومی موسسه خیریه بهنام دهش پور انجام شده است،جلب می نماییم.
برای ملاقات یکی از قدیمی ترین افراد نیکوکار و خیر در شلوغی تهران فقط یک آدرس پستی و شماره پلاک کافی نبود، باورتان می شود یا خیر، نمی دانم اما خدا می داند که سمت نگاه دلمان یکی شده بود و وقتی داخل کوچه پیچیدیم جمعی شدیم خالی از کثرت و دلبسته بر وحدت عشق آفرینی که گویا نزدیکمان کرده بود به حق، به خیر و خوبی، به عشق آری به همان عشق.
وارد شدیم و آقای حاج ناصر بحری و فرزند ایشان به گرمی از کاروان داوطلبان موسسه خیریه بهنام دهش پور استقبال و پذیرایی کردند.
نه خوب راه می رفت، نه خوب می شنید و نه خوب سخن می توانست بگوید اما انگار نه انگار که این چیزها اهمیتی نداشته باشد، اولین بار در زندگی بود که متوجه شدم، عاشق بودن خیلی بهتر از بودن است، قدرت عشق تا چه بالاتر از سایر توانایی ها است و ما شاید برای اولین بار بود که چنین تجربه ای داشتیم، تجربه شگرف که توانمان می داد سخنان کسی را بدون سخن گفتنش تا انتها بخوانیم و بدانیم، حرفهایش را بدون نشنیدن درک کنیم و نگاهش، نگاهش را چه بگویم، چند ثانیه بیشتر توان مقاومت نداشتیم و یادمان می آمد که این نگاه کجاها بوده و تا کجاها رفته است.
نشستیم و با خیر قدیمی و بزرگواری که سالهای سال در شهرهای مختلف، در خیریه های متفاوت کار کرده و از دسترنجش هزینه کرده همکلام شدیم و پسر ایشان که خود با فروتنی تمام تلاش می کرد تنها راوی داستان پدر باشد شاید مترجم حرفهای ما بود برایش، مترجم سوالات ما به زبان عشق برای پدر که نشنیده می شنید و نگفته حرف می زد.
– به عنوان سوال اول می خواستم خودتان فتح باب کنید و از زندگی و فراز و نشیبش بگویید، از کارهایی که کرده اید و اتفاقاتی که رخ داده است.
– اصالتا اهل چهارمحال بختیاری هستم، از توابع اصفهان و ۸ سال سن داشتم که اصفهان را به مقصد تهران ترک کردم تا تعالی بیشتری در مدارس بزرگ پایتخت نصیبم شود. در تمام زندگی خود همیشه تلاش و کوشش و زحمت محور فعالیتهای من بوده است و خدا را شاکرم که همیشه مراقبم بوده و همیشه نعمت گذشت و ایثار را نصیبم کرده است. برای من هیچ چیزی مهمتر از داشتن یک خانواده سالم نبوده و نیست و خوشحالم که خانواده ای سالم و موفق داشته ام، فرزندانم همگی تحصیل کرده هستند و در بزرگترین دانشگاه های بین المللی جهان درس خوانده و متخصص هستند. بعد از داشتن یک خانواده موفق و سالم به تنها چیزی که فکر کرده ام، کمک کردن به همنوع بوده و هست و این بزرگترین نعمتی است که خداوند به من داده تا از کمک به دیگران لذت ببرم.
(به تابلوی بزرگ و زیبایی که پشت سر خود قرار دارد اشاره می کند و این طور ادامه می دهد)
چندین سال پیش یک همایش در شهر تویسرکان برپا شده بود و ما جوانان زیادی را در آن شهر دیدیم که از هوش و استعداد بسیار زیادی برخوردار هستند، اما متاسفانه برای ادامه تحصیل خود را به شهرهای بزرگتر می رسانند و در این مسیر سخت عده ای قابل توجه از این جوانان میدان را خالی کرده و دوباره به کسب و کار خود باز می گردند، من در همان لحظه تصمیم گرفتم که یک دانشکده بزرگ و استاندارد در همین شهر تاسیس کنم و امروز این دانشکده بزرگ تحت نظر دانشگاه بوعلی سینا به رسمیت شناخته شده و نزدیک به ۶۰۰ دانشجو در آن مشغول تحصیل و تحقیق هستند. وقتی دوباره به این شهر آمدم از استقبال مردم شهر شگفت زده شدم، لحظات بسیار باشکوهی بود و آنها حتی در طول مسیر گل چیده بودند و همه مردم برای تشکر در طول مسیر ایستاده بودند، برای من تجربه بسیار باشکوهی بود و احساس رضایت عجیبی داشتم و می دانم که این دانشکده در آینده بزرگانی را در عرصه علم به جامعه عزیزمان تحویل خواهد داد.
(فرزند آقای بحری نیز به این سخنان اضافه کرد و درباره سایر فعالیتهای پدر خود اینچنین گفت)
به موسسه محک نیز کمکهای زیادی صورت گرفت، وقتی که آنها در حال ساخت بیمارستان بودند و ساختمانهای کنونی هنوز تکمیل نشده بود، برای بازسازی و ساخت آنها کمک شد و البته پدرم کمکهای زیادی داشته که شاید حتی ما هم به عنوان فرزندان ایشان از همه آنها اطلاع کافی نداشته باشیم.
مرکز تحقیقات سرطان توسط پدرم بازسازی و ساخته شد و بالغ بر یک میلیارد تومان در ابتدای راه برای این پروژه بزرگ اختصاص یافت بعد از بازسازی آنجا بود که پدرم متوجه جمعیت زیاد مردم شد، مردمی که برای درمان به بیمارستان شهدای تجریش مراجعه می کردند و برای ما بسیار مهم بود که در چنین بخشی هزینه کرده ایم و نتیجه تلاش خود را به خوبی در این مرکز و موسسه خیریه بهنام دهش پور مشاهده می کنیم. ساختن بیمارستان جدید شهدای تجریش از دیگر اقدامات پدرم بوده که نزدیک به ۵۰ هزار متر مربع زیربنا دارد و یکی از مراکز بسیار مهم و استاندارد در امر مبارزه و پیشگیری و درمان سرطان محسوب خواهد شد. این پروژه بزرگ حدود ۷ ماه است که کلید خورده و سختی های خاص خودش را دارد اما مصمم هستیم که آن را به سرانجامی باشکوه و خوب برسانیم.
– به طور کلی کلید آشنایی با موسسه بهنام دهش پور از کجا زده شد و در این بخش به صورت واضح تر چه اقداماتی صورت گرفت؟
– شاید باید بگویم که این باب آشنایی توسط روح بلند خود بهنام دهش پور شکل گرفت و گشوده شد، به هر حال برای من و پدرم این موارد اهمیت دارند به آن اعتقاد داریم، از طرفی توسط خانم فرزانه ذوالفقاری از اعضای هیات امنای موسسه ( خانم ذوالفقاری خواهرزاده حاج آقا بحری هستند.) با مدیرعامل و موسسه خیریه بهنام دهش پور آشنا شدیم و خانم دکتر رضایی در تماس هایی که داشتیم ما را برای کمک به بیماران مبتلا به سرطان راهنمایی کردند. در بازسازی و ساخت نقاهتگاه موسسه بهنام دهش پور و اسکان همراهان بیمار نیز کمک هایی از طرف پدرم صورت گرفت. بعد از آن در مراسم مختلف از سوی خیریه بهنام دهش پور دعوت می شدیم و این آغاز دوران بسیار باشکوهی بود که برای من و پدر بسیار ارزش داشت، در یکی از همین مراسم پدرم یک تابلوی نقاشی را از هنرمندی که اثرش را به خیریه تقدیم کرده بود دو بار خریداری کرد و هر بار به بخشهای در نظر گرفته شده در امر تحقیقات سرطان و درمان و مبارزه با آن کمک کرد. به نظر من کمک کردن و ایثار و گذشت امری واجب است و البته بسیار لذت بخش.
(آقای بحری سپس با اشاره به سختی پروژه های در دست گرفته شده حتی به سهم الارث فرزندان خود اشاره کرد و گفت):
از فرزندانم خواستم که با توجه به افت و خیز شدید بازار و به هم ریختن برخی حساب و کتابهای قبلی، حتی از سهم ارث خود نیز بگذرند و با این کار کمک بیشتری به پروژه بیمارستان جدید شهدای تجریش صورت گرفت.
– شما به تماشای مردمی که برای درمان بیماری خود در بیمارستان شهدای تجریش تجمع کرده بودند اشاره کردید، بسیاری از داوطلبان موسسه بهنام دهش پور وقتی چنین خاطره ای را از یک فرد نیکوکار می شوند بلافاصله به یاد خود بهنام دهش پور می افتند، مردی که با دیدن همین صحنه ها جانش به درد می آمد و تصمیم می گرفت بیش از پیش در خدمت مردم باشد، امروز جمع بسیار زیادی از بیماران درمان شده و صدها داوطلب در این موسسه شما را می شناسند و همیشه به یاد شما هستند.
– ممنونم، به هر حال وقتی فکرش را می کنم که بهنام دهش پور با سن کم خود، در آن مقطع زمانی چه روح بزرگ و بلندمرتبه ای داشته، شگفت زده می شوم، اندیشه بهنام همیشه کارساز و زنده و پویا است، تداوم کمکهای ما و دوستانمان واجب و مهم است و با همین فلسفه به جلو می رویم. هر کسی باید در زندگی خود اثری نیکو و مفید بر جای بگذارد، کسانی که به این زندگی دعوت می شوند و بدون هیچ کار مثبتی از دنیا می روند، افرادی هستند که من و پدرم هرگز دوست نداریم در جمعشان باشیم، همه ما دوست داریم برای جامعه خود مفید باشیم. شاید بتوانم خود را با بهنام مقایسه کنم، من هم وقتی سن خیلی کمی داشتم کارهای خیر کوچکی انجام می دادم، مثلا یک بار همه پول توجیبی ود را به یک مستمند تقدیم کردم و آن روز هرگز از ذهن من بیرون نمی رود، کار خیر در سنین کم و جوانی بسیار با ارزش است و مهم. پدرم همیشه بر اصل “گذشت” تاکید جدی داشته و ایثار و کمک مطلق و بدون هیچ انتظار را به ما گوشزد کرده و می کند.
– اما این همه کمک مالی و معنوی کار ساده ای نیست و حتی ممکن است در روند زندگی شخصی شما هم تاثیر بگذارد
– بله درست است و ما برای همه این موارد آماده هستیم، مهم کمک کردن است و بس، همه ما مثل سربازان خداوند هستیم و باید فرمانبردار او باشیم. در خدمت خداوند بودن اتفاقی است که نصیب هرکسی نمی شود، وقتی حس کنی که در سپاه خداوند هستی این بهترین حسی است که به یک انسان دست می دهد. کسانی که اهل کار خیر و نیکو نیستند گاهی به من یا پدرم طعنه می زنند که چرا تا این حد هزینه می کنید، اما آنها طعم کار خیر را به درستی نچشیده اند و به خوبی نمی دانند که فقط با یک بار کمک کردن دیگر نمی توانی دست از این کار زیبا برداری و عاشقانه در همین راه به کارت ادامه خواهی داد.
– اگر فاکتور ملیت حذف شود تاثیری در کار شما ایجاد خواهد کرد؟ مثلا اگر ایرانی نبودید آیا همین روحیه فداکاری و ایثار را داشتید؟
– البته که فرهنگ ایرانی و موارد مذهبی و سنتی در اندیشه همه ما وجود دارد و بسیار تاثیرگذار است، اما چون از ابتدا در خارج از کشور تحصیل کرده و در دانشگاه ها و شهرهای بزرگ دنیا بوده ام به خوبی می دانم که این موارد آنقدرها هم تاثیرگذار نخواهند بود، در واقع کار خیر، مرز ندارد و برای من یا پدرم ملیت، نژاد یا هر چیز دیگری اهمیت ندارد، تنها نکته مهم همنوع بودن است و این کمک می تواند در یک کشور دیگر هم باشد، در واقع همه ما انسان هستیم و روی یک کره خاکی در کنار هم زندگی می کنیم. افراد خیر در همه نقاط جهان حضور دارند و در خیلی از کشورها وقتی کسی کار خیری انجام می دهد التماس می کند که هرگز نامی از او در جایی قید نشود و این بسیار با ارزش است. به عنوان مثال در بیمارستانهای مهم و بزرگ کشوری مثل آمریکا بسیاری از دانشجویان که روزگاری با کمک مالی دانشگاه درس خوانده و رشد کرده اند پس از رسیدن به مدارج عالی و رسیدن به رفاه به همین دانشگاه کمک می کنند تا سایر جوانان نیز با همین امکانات به مرز موفقیت نزدیک شوند.
– اگر می توانستید با سرطان صحبت کنید، چه حرفهایی با او داشتید؟
– البته من هرگز نمی توانم و قادر نیستم که خود را جای بیماران بگذارم، دردناک است و عجیب، به هر حال شاید خانواده یک بیمار مبتلا به سرطان بهتر بتواند بگوید که چه حرفهایی با این بیماری دارد وقتی دردهای این عزیزان را می بینم گاهی برای نفسی که می کشم خدا را شکر می کنم و می دانم که سلامتی بزرگترین نعمت است، با توجه به اشرافی که در مراکز تحقیقاتی بزرگ دنیا دارم و می دانم که در عرصه نانوتکنولوژی چه پیشرفتهایی صورت گرفته شاید اگر سرطان را از نزدیک ببینم حتما به او بگویم که روزگارت به پایان خود نزدیک شده و تو کم کم و برای همیشه از بین خواهی رفت.
– گاهی یک فرد خیر و نیکوکار خودش دچار سختی، بیماری و مشکلات کوچک و بزرگ می شود، آیا این بی انصافی نیست؟
– مشکلات برای همه وجود دارد، من بسیاری از افراد خیر را می شناسم که حتی وقتی به بازسازی همین بیمارستان محک کمک می کردند سالم بودند اما چندی بعد بر اثر ابتلا به سرطان درگذشتند، این موضوع مهمی نیست، فرد نیکوکار با خودا معامله می کند و به رضای او راضی است، حس خوبی که از کمک کردن به همنوع به انسان دست می دهد با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست، وقتی کمک می کنی از کسی که کمک نکرده جلوتر هستی و این برای من کافی است، آرامش و ایمانی که ناشی از کار خیر است برای من و پدرم کافی است و مشکلات برای همه هست و اهمیتی ندارد.
– نظر شما درباره داوطلبان موسسه بهنام دهش پور چیست؟
– انسان هایی که از وقت و انرژی خود صرف کار خیر می کنند، کار گروهی را تجربه می کنند و بزرگ می شوند، شما در سن کم به ارزشهای زندگی دست می یابید و این بسیار با ارزش است، خیلی از مردم هستند که تا آخر عمر خود اسرار زندگی را کشف نمی کنند اما این جوانان داوطلب در طول فعالیت خود به رازهایی از زندگی پی می برند که هرگز به راحتی به دست نخواهد آمد. شما می دانید که برای چه زنده هستید و برای چه زندگی می کنید، این یعنی رشد و تعالی و البته که چیز کمی نیست. به همه شما داوطلبان در موسسه خیریه بهنام دهش پور از صمیم قبلم می گویم: خدا قوت.