سبد خرید شما خالی است.

ماموریت سازمانی موسسه خیریه

بهنام دهش پور


مبارزه با سرطان در تمامی عرصه ها و حمایت از بیماران به دور از هرگونه تبعیض

افتخارات بهنام

ارتباط با ما

تهران، خیابان شریعتی،بالاتر از پل رومی، کوچه عاج ، پلاک ۷

مصاحبه با خانم منیژه تهرانی

خانم منیژه تهرانی ( جاویدان) از خیرین و نیکوکاران بسیار قدیمی در عرصه کمک رسانی به موسسات خیریه می باشند. آنچه در پیش رو می خوانید کوچکترین ادای احترامی است که می توان به انسانی چنین وارسته انجام داد.

مهمان نواز است و چشمانش می گویند مادری است مهربان. بیش از نیمی از عمرش را وقف کودکانی کرده است که فرزند خودش نبوده اند. علی رغم قدم های بزرگی که از جوانی تا کنون برداشته است ، اما باز هم فروتنانه اصرار دارد که هیچ کار در خوری انجام نداده است و اگر قدمی هم در راه کمک به نیازمندی بر داشته است در برابر لطف خدا هیچ بوده . و اینگونه است که شروع می کند به تعریف داستان زندگیش:

• از زندگی بگویید به اینکه چگونه وارد این راه شده اید و تا کنون چه کارها کرده اید ؟

۳۰ ساله بودم و بعد از جنگ (جهانی دوم) بود که یونسکو شیر خشک و مواد اولیه و کمک هایی را در اختیار خانوارها وکسانی که بچه های کوچک داشتند قرار می داد، البته با نظارت و کمک دولت. یک عده از خانم ها بودند که در این رابطه کار می کردند و مادر من هم خیلی قبل از این در این زمینه فعالیت داشت.کار ما به این ترتیب بود که هر خانمی که عهده دار می شد به پارک شهر می رفت، در پارک شهر یک اتاق و یک مستخدم و یک منشی خانم در اختیار ما جهت ثبت اطلاعات دریافت شیرخشک قرار داده بودند. خانم هایی که بچه کوچک شیر خواره (تا یک و نیم سال ) داشتند به آنجا می آمدند، شیرها پیمانه می شد و بین آنها تقسیم می شد. بچه ها به یک سال که می رسیدند کارت شیر خشک از آنها گرفته می شد و دیگر شیر به آنها تعلق نمی گرفت ولی اگر به اول تابستان بر می خورد برای ۴ ماه تابستان به آنها شیر می دادند تا شیرها متفاوت باعث بیماری بچه نشود. از طرف دیگر نیز خود خانم ها، مقداری لباس گرم و لحاف کرسی، خاک زغال فراهم می کردند و سالی ۲ بار در اختیار این خانواده ها قرار می دادند.
من هم در این جمع شرکت کردم و هفته ای یک بار همراه یکی از دوستانم به آنجا می رفتیم و این برنامه را اجرا می کردیم .این شروع فعالیت های من در این راه بود هرچند بسیار ناچیز بود، ولی شاید آن زمان اجتماع این قدر احساس فقر نمی کرد .
بعد از انقلاب بعضی از دوستانم، خانم فاطمه برزگر و خانم ابتکار که هم اکنون نیز مدیر عامل بنیاد زینب کبری هستند و به اتفاق خانم بهادرزاده گفتند این همه بچه یتیم اکنون در پرورشگاه های دولتی هستند( وبا توجه به شرایط آن زمان ) این بچه ها بی سامان هستند، بیاییم تعداد اندکی از آنها را تحت پوشش قرار دهیم. و بعد از آن بود که ۳۰ نفر از دختر بچه ها را در آوردیم و شروع کردیم به نگهداری از آنها و تهیه لباس و غذا برای آنها .
برای تأمین هزینه های اولیه آن، ۴ تا از خانم ها حاضر شدیم هزینه ها را تقبل کنیم و دولت هم یک منزل در اختیار ما گذاشت. این کار ادامه داشت و این دخترها یواش یواش بزرگ می شدند، به آنها کار و هنرهای دستی مثل بافتنی توسط خانم ها آموزش داده می شد. کم کم هرکس در فامیل خودش شروع به تبلیغ کرد وعده ای جذب این موسسه شدند و می آمدند و کمک می کردند و الحمدلله روز به روز گسترش پیدا کرد.دختر هایی که بزرگ می شدند اگر خواستگار داشتند ازدواج می کردند. برای تأمین مخارج این کودکان سالی ۱ ، ۲ بار بازار می گذاشتیم. باید بگویم اولین بازار خیریه ای که در مملکت ما برگزار شد بازاری بود که این بنیاد برای تأمین هزینه کودکان خود بر پا کرد. ما در آن زمان جای بخصوصی برای این کار نداشتیم و معمولا در منزل خانم هایی که خانه شان بزرگتر بود این بازارها را بر پا می کردیم. همه خالصانه در این زمینه خدمت می کردند، ولی بعدها بازارها در حسینیه ای در دزاشیب برگزار شد. درآمد این بازارها به ۲ قسمت تقسیم می شد بخشی از آن صرف کودکان تحت پوشش بنیاد می شد و بخش دیگری از آن به معلولان کهریزک اختصاص می یافت. بعد از مدتی شاخه های ما از هم جدا شد عده ای جذب کمک به معلولین کهریزک شدند و عده ای از خانم های نیکوکار نیز جذب کمک به کودکان بنیاد شدند و خانم برزگر و ابتکار مسئول اداره بنیاد خیریه زینب کبری شدند. من چون سال ها با این خانم ها دوست بودم و رفت و آمد داشتیم و کم و بیش سلیقه هامان نزدیک هم بود، با همدیگر شروع کردیم و این بنیاد راه اندازی شد در این بنیاد از بچه ها نگهداری می کردیم و برنامه این بود که بچه های کوچک (نوزاد) را می آوردند. بچه ها را که می آوردند چند روز اول در قرنطینه برای اطمینان از سلامتی آنها نگهداری می شد. سپس آنها را درقبال یکسری تعهدات و بدون هیچ چشم داشتی در اختیار خانواده هایی که اولاد نداشتند قرار می دادند. آنهایی هم که کسی نمی برد همانجا می ماندند و موسسه از آنها نگهداری می کرد تا بزرگ شوند. امروز میتوانم بگویم که بنیاد بالغ بر ۳۰ نوه دارد. ولی به تدریج بهزیستی نظارت کامل بر بچه هایی که در اختیار خانواده ها قرار می گیرند را بر عهده گرفته است از این رو آن کانال مدنظر را، که قرار دادن بچه های بی سرپرست در اختیار خانواده های بدون اولاد بود از بین رفت. چون آنچه که مد نظر ما بود تنها تأمین خورد و خوراک و خانه نبود، محبت بزرگترین نقش را در زندگی بچه ها بازی می کند که آدمی به آن محتاج است. در حال حاضر بیشتر بچه های بالای 3 سال در اختیار این مرکز قرار می گیرد و روال کار به این صورت است که بچه ها به مهد کودک و مدرسه و دانشگاه می روند و در این مرکز زندگی می کنند این مرکز زندگی شان را تأمین می کند. باید بگویم این ۲-۳ سال اخیر من هیچ فعالیت اجرایی دیگر ندارم چرا که پاهایم دیگر اجازه این فعالیت ها را به من نمی دهد و دختر و پسر های جوان جذب این کار شده اند و در آنجا مشغول فعالیت هستند.

khanum-tehrani-1-JPG-Recovered

• آدمی که نزدیک به ۶۰ سال زندگیش را وقف کار خیر کرده است، هدف و انگیزه اش چه بوده است؟ آن چیزی که شما را می کشاند که این کار را بکنید چه بوده است؟

پدر من با شعر بسیار نزدیک بود و این شعر سرلوحه زندگیش بود و همه حرف من هم همین است
توان گرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج و درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر به جز نیکویی اهل کرم نخواهد ماند

• یعنی اگر شما باز هم به همان سال ها باز گردید آیا باز هم همین کارها را خواهید کرد؟ 

من امروز تأسف می خورم که چرا خیلی بیشتر و بطور مدام خودم را وقف این کار نکرده ام چون من وقت زیادی داشتم و میتوانستم بهتر از این باشم و امروز تمام حسم آن است که نتوانسته ام کاری انجام دهم.

• شما به خیریه بهنام دهش پور هم خیلی کمک کرده اید و یکی از خیرین بزرگ ما محسوب می شوید، چه اتفاقی باعث شد که شما با خیریه بهنام دهش پور آشنا شدید و چه دلیلی داشت که با این موسسه همکاری کردید؟

خانم لی لی رضایی (بهمن) از منسوبین بسیار نزدیک من هستند و من با فعالیت ایشون و همینطور دختر خاله دیگرم خانم فرشته معزی که ایشان هم همیشه بسیار فعال و موثر بوده اند آشنا شدم و من گاهی، آن هم خیلی کم و نادر همکاری داشته ام که خود اسم آن را همکاری نمیگذارم. اگر زمانی کاری بود که در توان مالی من بود به موسسه خیریه کمک کرده ام.کمک هایم خیلی ناچیز و کم بوده است. اینکه بتوانم انسان موثمر ثمری باشم، به مریضی رسیدگی کنم و یا کاری انجام بدهم نبوده است. من خیلی دیر کمک به این موسسه را شروع کردم از این رو هیچ گاه فعالیت های خود را موثمر ثمر از لحاظ همکاری نمی دانم. من هم یکنفر هستم مانند کسانی که همیشه می آمدند آنجا و این کمترین کاری بوده است که از توانم برای این موسسه بر می آمده است.کاش می توانستم کار مثبتی برای خیریه بهنام دهش پور انجام دهم مانند تمام آن خانم هایی که به دنبال کار بیماران می روند. این کمترین کار است که اگر مالی داری را صرف این امور کنی و در این زمینه پول هیچ نقشی را بازی نمی کند آنکه از جانش وقف می کند است که می تواند بگوید کار خیر کرده ام.

• شما در طول این سال ها هم از عمر و هم از ثروتتان وقف امور خیر کرده اید، آیا هیچ وقت فرزندانتان نگفته اند که چرا توجه تان به بچه های دیگر بیشتر بوده است یا چرا سهم ما را صرف کارهای خیر خود می کنید؟

نه، هیچ این جور نبوده است. من ۳ فرزند دارم که هر ۳ روی پای خودشان ایستاده اند و هیچ نوع وابستگی مالی به هیچ عنوان به من ندارند و بر عکس، آنها همیشه به من معترض هستند که تو چرا مالی را که باید صرف خودت کنی را برای ما نیز کنار می گذاری، بخصوص دخترم بسیار مشتاق آن است که من تا می توانم به این راهم ادامه دهم ، آنها هم خدای خودشان را دارند، همان خدایی که این امکانات را در اختیار من قرار داده است . مگر عاجز است که در اختیار آنها قرار ندهد.
اگر دنیایی ثروت باشد و خدا بخواهد به آنی و دمی همه چیز از بین می رود و روزی که بخواهد بدهد، هیچ احتیاج به ارث پدر و مادر ندارد.
مادر من بسیار از من فعال تر بود در این زمینه، او آن زمان ها در خیابان ژاله، شهرداری یک خانه کوچک در اختیار آنها قرار داده بود و از بچه هایی که مادرشان سر کار می رفتند مراقبت می کرد. مادرم سرپرستی آن منزل را بر عهده داشت، قدم های اولیه را برای این نوع زندگی من مدیون مادرم هستم.

• این همه کار خیر کرده اید آیا تا به حال هیچ وقت در زندگیتان این حس را کرده اید که کار خیرتان به شما باز می گردد و جایی حس کرده اید که اثر آن کار خیر است که می بینید؟

نمیدانم، شاید اگر نمی کردم هم باز خدا همین میزان لطف را به من داشت. چون من کاری که در برابر محبت ها و نعمت های خدا کرده ام اینقدر ناچیز است که نمی توانم به حساب آن بگذارم که چون کاری کرده ام نتیجه اش این بوده است. این ۱۰۰ در صد لطف خدا بوده است. خیلی ها هستند که کاری نمی کنند ولی باز هم لطف خدا شامل حالشان می شود و یا برعکس کسانی هم که خیلی کار می کنند موثمر ثمر هستند، فریادرس هستند ولی جوابی نمی گیرند. حساب، کتاب خدا را نمی توان زیر سوال برد. نمی توان با اعمالت با خدا معامله کنی.
اما شاید واقعا تنها جایی که این را احساس کرده ام جایی بود در زمان های دور در اروپا بودم و من شنیدم یکی از بستگان دور بیمار است و وضعیت مالی مناسبی ندارد ، من برایش پول ناچیزی فرستادم، فردای آن روز باید به سفر می رفتیم هنگامی که شوهرم سوار پله برقی شد همراه چمدانش که بسیار بزرگ و سنگین بود روی پله ها زمین خورد. او همانطور روی پله ها می پیچید و رو به پایین می رفت همراه چمدان، او مدام تقلا می کرد.این منظره واقعا برای من کشنده بود، اما هنگامی که رسید ، سالم و سلامت از جا بلند شد من فقط فکر می کنم آن لحظه برگشتی بود که خدا بلافاصله به من داد ولی در غیر آن واقعا نعمت های خداوند در برابر این کمکی که کرده ای واقعا عظیم است.

• این روزها بیشترین کسانی که در خیریه بهنام دهش پور فعالیت می کنند، داوطلبین هستند که اغلب آنها بسیار جوان می باشند، دلم میخواد شما بعنوان کسی که برای این همه بچه مادری کرده است برای آنها که در شروع راهی هستند که روزی شما رفته اید حرفی بزنید؟

اسم کار آنها “ایثار” است. اگر از خودت گذشتی و به کسی محبتی انجام دادی اسم آن ایثار است و این است که قیمت دارد.اگر داشتی باشی و از آن بگذری که قیمت و ارزشی ندارد آنچنان، اگر نداشته باشی و همان داشته ات را در طبق اخلاص بگذاری اهمیت و ارزش دارد.
و تنها نصیحتم ، آدم تا زمانی که مسئولیت پذیر نباشد زیر بار داشتن اولاد نرود تنها زمانی به فکر فرزند دار شدن باشید که بتوانید از منیت خودتان بگذرید.

زمان مصاحبه به سر می رسد. نگاه دوربین می کند تا لبخند مهربانش به اصرار ما ثبت شود و در این لحظه هست که آدمی می اندیشد که در این دنیای پر از نامهربانی هنوز هم مردمانی هستند که تنها و تنها برای دل خودشان و آنچه که دِین خودشان نسبت به خدای خویش می دانند چنین از جان و مال خویش چشم بپوشند. و رسیدن به نقطه ای که اینان ایستاده اند امروز بغیر از ایثار روحی بزرگ و بخشایشگر می خواهد.

دیدگاهتان را بنویسید