مصاحبه با استاد مظاهر آذرپی
نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد
هنوز لالایی ملکالشعرای بهار در گوشمان زمزمه میکند، هنوز ماجرای چشمه و سنگ را فراموش نکردهایم، اما انگار باید قدم در نگارخانه بهنام دهشپور بگذاری، آنهم بعد از حداقل بیست سال از آخرین باری که این شاهکار را با خود زمزمه کردهای تا ناگهان شنونده صدای چشمه باشی و مات و مبهوت در دیالوگ تمام ناشدنی آب و سنگ غوطه ور بمانی.
خبر ساده بود، مثل بسیاری از اطلاعرسانیهای هیجانانگیز روابط عمومی موسسه برای تماشای آثار یک استاد، این بار نام «مظاهر آذرپی» در کار بود و اهل فن خوب میدانند نگاه ثریایی او با جان اثیری دانشجویان هنر، چه میکند. من هم از غافله عقب نماندم و راهی نگارخانه شدم تا تماشاگر روایت او از داستان چشمه و این سنگ لعنتی باشم.
بوی عود نگارخانه آدم را برای بال زدن در فضای هنر، هوایی میکند، از همان راه پله روشن و تابلوهای انتخاب شده پیدا است، پیدا بود که بالاتر چه خبر است، چه در انتظارت نشسته.
وارد که شدم انگار یک ساعتی از شروع داستان گذشته بود اما هرگاه میرسیدی، غنیمت بود، این جدال قدیمی تا ابد هست و چشمهساران مبارز، همیشه برای برخورد با سنگهای زندگی آماده و استوار و مومن به مقصد پیش میروند.
ترانه آب و رنگ بود، در کنار سنگ، مظاهر آذرپی، در کارهایش زمان را متوقف میکند تا ما را با تجربه خویش از طبیعت آشنا کند. میخواهد ما هم در لذت زیستن با هستی که او دیده و تجربه کرده، شریک شویم، و این چه مبارکت شراکتی است.
آثار آذرپی، در دو بخش قابل طبقه بندی است، یکی تحت تأثیر نقاشی ایرانی با رویکردی مدرن و دیگری آثار آبرنگ از مناظر طبیعت.
لطافت و سادگی آبرنگ، در عین مثبت بودن و زیبایی برای غریبهها یک خطر است، اما در دستان استاد یک برگ برنده محسوب میشود، ماجرا، ماجرای قدرت آب و تأثیر آن بر روی سنگ است، همان آبی که شاید لطیفترین و نازکترین آفریده باشد چنان در دل سنگ خارا نفوذ میکند که میخ پولادی انگشت به دهان میماند.
استاد آذرپی، متولد ۱۳۴۴ خورشیدی است، شهر اراک و فعالیتش در دو حوزه نقاشی و مجسمهسازی قابل ارزیابی است، رشته نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فراگرفت و در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده سینما و تئاتر دانشکده هنر مدرک اخذ کرد. کوله باری از تجربه پس از سه دهه آموزش و تدریس و تحصیل و تجربهاندوزی کم چیزی نیست و حالا این دستان هنرمند با چشمان امثال من کار دارند، این جهان بینی کم نظیر انگار میخواهد چیزی به من و تو نشان دهد. ماجرا، ماجرای چشمه و سنگ است، ماجرای مبارزه یک مبارز، مبارزی که امیدوار است و جز امید سلاح دیگری در اختیارش نیست.
از حال خوب میگوید که آبرنگ آن را برایش ممکن ساخته و با آن احساس بهتری برای نقاشی دارد.
جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار
میگوید: گاهی دچار میشوی و کسانی که تجربه دچار شدن ندارند، متوجه نگاه تو نیستند، نمیفهمند، نمیتوانند بفهمند، تو دچار شدهای و تنها خود تو باید راهی برای رهایی پیدا کنی.
از ادغام خیریه ها و فضاهای هنری خشنود است و می گوید: تصور می کنم موسسه خیریه بهنام دهش پور اگر یگانه خیریه مردمی نباشد که با هنر چنین تنگاتنگ پیوند خورده، لااقل از معدود موسساتی است که به این مهم از ابتدا توجه ویژه داشته است، از گلهای زیبای روی قلکش گرفته تا بازسازی هنرمندانه و هنری و بی نظیر نقاهتگاهش و اینجا نگارخانه ای که برای من فقط برکت و عشق و حال خوب داشته و دارد.
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت: کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
می گوید: من یک هنرمند هستم، بضاعتم در …
نویسنده : بابک سرانی(داوطلب)