پا در رکاب عشق
با رضا حضرتی در عصر یک روز شهریور ماه در موسسه خیریه بهنام دهشپور هم صحبت شدم و از او خواستم نخست از خودش و راهی که طی کرده بگوید:
«در کانال خود و وب سایت و مصاحبهها مدام از دو مقوله مهم و به ظاهر جدا از هم حرف میزنم، یکی محیط زیست و دیگری حمایت از بیماران مبتلا به سرطان. اما نکته بسیار مهم این است که این دو مقوله از یکدیگر جدا نیستند، کسی که با طبیعت سر و کار دارد، نمیتواند «دیگر خواهی» را در زندگی خود نداشته باشد. هر دو موضوع برای من بسیار اهمیت دارند، در محیط زیست شما نگران آلودگی خاک و آب و هوا هستید، همان چیزهایی که پایه نگرانی های جدی برای سرطان و بیماری های سخت انسان را سبب می شوند. طبیعت دوست ندارد به گسترش بیماریها کمک کند اما وقتی انسان با طبیعت دوست نیست، طبیعت هم واکنش نشان میدهد.»
از آقای حضرتی درباره ایرانگردی و حسی که به کشور دارد میپرسیم:
«وقتی به جنوب رفتم بیش از پیش فهمیدم که چقدر لازم است سفر کنیم و چقدر بدون سفر اطلاعات اشتباه زیادی داریم، پایتختنشینان اطلاعات بسیار کمی از سایر نقاط ایران عزیز دارند و گاه خبرهای دروغ و اشتباه را باور میکنند، باید حقیقت را از نزدیک لمس کنیم، اتفاقاً با دوچرخه خیلی بهتر میشود سفر کرد و حقیقت را لمس کرد، سرعت کمتر به ما این اجازه را میدهد که حقیقت را تماشا کنیم و درباره چیزهایی که میبینیم و میشنویم، بیشتر فکر کنیم. درباره امنیت، سیاهنماییهای زیادی رخ میدهد، هرگز اینگونه نیست و مثلاً وقتی به سیستان و بلوچستان رفتم، فهمیدم که اتفاقاً بسیار امن است، البته قاچاق کالا بود اما نه به اندازهای که گفته میشود، مردمش خونگرم و مهربان و دوست داشتنی بودند و من تعجب میکردم که این حجم زیاد از اطلاعات غلط چرا به ما شهرنشینان و پایتختنشینان منتقل شده است؟»
رضا حضرتی درباره زندگی خود گفت: «متولد ۱۳۶۳ هستم، فوق لیسانس عمران و ۱۲ سال است که به صورت نیمه حرفهای ورزش میکنم، منظورم از نیمه حرفهای این است که از راه ورزش امرار معاش ندارم و زندگی من با ورزش اداره نمیشود، ورزش زندگی من است و از آن لذت میبرم. تا قبل از ۲۴ سالگی وزن من بیش از ۱۰۰ کیلوگرم بود ولی تصمیم گرفتم با ورزش آشتی کنم و از آن پس همیشه وزن و سلامتی خود را در حالت ایدهآل حفظ کردهام. با کوهنوردی شروع کردم و به هر حال این رشته ورزشی با دوچه سواری دوست است و من کم کم با رشته دوچرخه سواری کوهستان آشنا شدم و رشته «سایکل توریسم» مرا شیفته خودش کرد، چرا که علاقه بسیار زیادی هم به سفر داشتم و ایران عزیز را در بهترین حالت ممکن تماشا میکردم. سه سال پیش بود که یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد همزمان با ورزش و این کار زیبا کم کم به توسعه ورزش و فرهنگ ورزش نیز کمک کنم و به محیط زیست بهای بیشتری بدهم. از طرفی انجام کارهای خیر نیز در دستور کار قرار گرفت. از اهواز تا چابهار را رکاب زدم و به یک موسسه حامی محیط زیست کمک کردم. این برای من یک تجربه بسیار زیبا و خوب بود و بعدها یکی از داوطلبان موسسه خیریه بهنام دهشپور از من خواست چنین پروژهای را برای این موسسه مردمی و بزرگ تکرار کنم و اکنون کنار شما هستم و آماده انجام یک کار ماندگار و تاریخی.
درباره «کمک حرفهای» چه می گویید؟ آیا خوب است که همچنان به کمکهای سنتی دل ببندیم و یا بهتر است که به صورت حرفهای کمک کنیم؟
به نظر من کمکهای سنتی مردم همیشه لازم و بسیار خوب است، نباید حذف شود اما حرفهای کمک کردن نیز رایج شده و بسیار اهمیت دارد. مثلاً وقتی یک تابلوی نقاشی خریداری میشود، هم به هنرمند کمک شده و هم به یک بیمار مبتلا به سرطان. بحث پیشگیری بسیار اهمیت دارد و موسسه خیریه بهنام دهشپور در این عرصه گامهای بسیار مهمی برداشته است. اطلاعرسانی فوق العاده مهم است و روابط عمومیها در این میان نقش بسیار پررنگی دارند. همه ما میدانیم که هزینه درمان بسیار بالا است و یک بیمار حداقل کل خانواده خودش را درگیر میکند، اما اگر بتوانیم پیشگیری کنیم، تفاوت بسیار زیادی را رقم زدهایم.
به عقیده من همه چیز دومینو وار به هم ربط دارند و وصل هستند. وقتی من لوگو و نام بهنام دهشپور را روی پیراهن خود دارم و رکاب میزنم باید بدانم که کمک من کمتر از کسی نیست که هزینه شیمیدرمانی داده است. هر کسی به هر میزانی که میتواند و از هر راهی که میتواند باید کمک کند.
باید مفید و موثر باشیم، این همان چیزی است که اهمیت دارد. هر کاری کنیم که باعث کاهش استرس و التهاب عصبی شود یعنی مفید بودهایم. هیچ بهانه ای برای کمک نکردن نیست و هر کسی میتواند حرفهای کمک کند. من با اضافه وزن و چاقی مبارزه میکنم و این برای من به یک رسالت جدی تبدیل شده است. همه ما میدانیم که تبلیغات هزینه دارد و کسی که حامی مالی یک برنامه تبلیغاتی میشود تا از سرطان پیشگیری شود، مثل همان کسی است که مستقیماً پول خرید دارو را پرداخت کرده است.
از رضا حضرتی درباره ویژگی مسیر پرسیده شد:
« این یک مسیر چالشی است، خستگی ناشی از مسیر به راکب فشار زیادی را تحمیل میکند، بنابراین انگیزه در این پروژه حرف اول را میزند و نباید ناامید شد. انگیزه من انرژی و روحیه دادن به بیماران مبتلا به سرطان است. دوچرخه سواران حرفهای همیشه دوست دارند در این مسیر رکاب بزنند، مثل دماوند برای کوهنوردان، این مسیر هم برای دوچرخه سواران مهم است. بعد از ۴ ساعت رکاب زنی،کار هوازی به کار بی هوازی تبدیل میشود و ماهیچهها شروع به سوزاندن انرژیهای ذخیره شده میکنند، بدن دچار از دست رفتگی عضله میشود و فشار عصبی زیادی همزمان با درد عضلانی در گردن و نشینمن گاه و کمر آغاز میشود.
من قرار است برای حدود ۸ ساعت رکاب بزنم و باید مراقب از دست رفتن انرژی و انگیزه خود باشم.»
درباره شعار «جهان بدون ترس از بیمارس سرطان» چه نظری دارید؟
به هر حال نمیشود گفت که سرطان هیچ درد و ترسی ندارد، اما در این عرصه، اطلاعرسانی و فرهنگسازی و دوری از خرافات و آگاهیهای غلط و قدیمی بسیار اهمیت خواهند داشت. آموزش حرف اول و آخر را میزند، حتی گاهی ممکن است بین خود مددکارها ناامیدی وجود داشته باشد. جامعه باید در این خصوص بیش از پیش آگاه شود.
در بسیاری از تصاویر، شما در کنار کودکان هستید، دنیای کودکان را چطور دیدهاید؟
باید بگویم که صداقت و صمیمیت و سادگی در میان کودکان موج میزند، البته تفاوتهای زیادی بین کودکان شهری و روستایی وجود دارد، عدالت اقتصادی اگر کم رنگ شود، فاجعه بار خواهد بود. بین یک کودک تهرانی و کودک کردستانی تفاوت زیادی وجود دارد یا مثلاً وقتی در سیستان بودم مناطقی را دیدم که شاید بتوانم بگویم در پای هیچ کودکی خبری از کفش نبود، نمیشود برای همه کودکان جهان یک فرمول واحد تجویز کرد، از این ها که بگذریم در کل باید بگویم که کودکان ایران به شدت دچار کم تحرکی هستند و تغذیه آنها نیز بسیار ایراد دارد. آلودگیهای هوا، خاک و آب قبل از هر قشری، کودکان را در معرض خطرهای جدی قرار می دهد.
در آخرین پست کانال خود، تصویری از اسبهای وحشی را منتشر کرده اید، چه تفاوتی بین شهرنشینان و روستاییان وجود دارد؟
متاسفانه باید بگویم که زندگی شهری و پناه بردن به تکنولوژی باعث پیشرفت سرطان در شهرها شده است، مردم در روستاها شاید آسایش نداشته باشند، اما آرامش دارند، آنها فقط زنده نیستند، بلکه زندگی هم میکنند. مصرف محصولات فراوری شده در شهرها واقعاً فاجعه آمیز است. کم تحرکی در شهر موج میزند و اضافه وزن و چاقی بیداد میکند. فلسفه زندگی در روستاها خیلی با شهرها فرق دارد، میوه بهتر، شیر بهتر، غذای بهتر، خاک و آب بهتر، اینها شوخی نیست. روابط اجتماعی در روستاها نیز بسیار بهتر است.
بابک سرانی