سبد خرید شما خالی است.

ماموریت سازمانی موسسه خیریه

بهنام دهش پور


مبارزه با سرطان در تمامی عرصه ها و حمایت از بیماران به دور از هرگونه تبعیض

افتخارات بهنام

ارتباط با ما

تهران، خیابان شریعتی،بالاتر از پل رومی، کوچه عاج ، پلاک ۷

همچون بهنام

همچون بهنام :

داخل کشوهای بخش روابط عمومی موسسه دنبال یک سری مدارک می‌گشتم که چشمم خورد به یک CD قدیمی با عکسی از بهنام بر روی اون. نمی‌دونم چرا بین اون همه CD تصمیم گرفتم این یکی رو بگذارم به اون نگاه کنم اونم درست امروز که سالگرد پرکشیدن بهنام از میان ماست. CD رو گذاشتم و همه چیز دوباره جلوی چشمانم نقش بست:

درست به خاطرم هست همین پارسال بود یک روز پنجشنبه چون تعطیل بودم به همراه خانواده با خیال راحت به انتظار پخش برنامه ماه عسل نشستیم تا اینکه بالاخره برنامه شروع شد، نیم ساعت گذشت و سری دوم میهمانان احسان علیخانی تشریف آوردند، میهمانان سری دوم دو خانم و یک آقا بودند که این سه نفر به واسطه ارتباط نزدیکی که با یک نفر دیگر داشتند به برنامه دعوت شده بودند و آن یک نفر کسی نبود جز بهنام دهش‌پور، این اسم براتون آشناست؟ اصلا برنامه اون روز ماه عسل رو دیدید؟ ‌اگر دیده باشید حتما متوجه شدید که بهنام دهش‌پور کیست؟ اگر هم ندیدید هنوز دیر نشده کافیه اسمش رو سرچ کنید یا اصلا بگذارید یک بار دیگه اینجا خلاصه بگوییم.

بهنام دهش‌پور کسی است که سال‌ها پیش در دهه هفتاد به بیماری سرطان دچار شد و متاسفانه نتونست بر این بیماری غلبه کنه و جان به جان آفرین تسلیم کرد، پدر او که یکی از سه میهمان (یعنی همون آقایی که همراه دو خانم اومده بود) بود، در مورد بهنام، بیماریش و اوضاع جسمی اون زمانش گفت وقتی که به خارج از کشور رفتیم و خواستیم که او رو معالجه کنیم به من گفت: «‌اگه کسی به این بیماری دچار بشه و پولی نداشته باشه که خودشو درمان کنه چکار باید بکنه؟» بعد از پاسخ من بهنام گفت: «وقتی به ایران برگردیم من می‌خوام برای این افراد یه کاری انجام بدم» در ادامه برنامه ماه عسل احسان علیخانی با یکی از اون دو خانم که مادر بهنام بود گفتگو کرد و او چنین گفت: بهنام زمانی که به این بیماری دچار شد روزی به من گفت: «مامان دردِ نداشتن بد‌تر از درد سرطانه». میهمان سوم یعنی اون یکی خانم که خواهر بهنام بود چشمان پراشکش که اجازه بهشون نداد روی صورتش بریزن رو یادمه چرا که او زیاد صحبت نکرد.

قصه من با میهمانان برنامه ماه عسل که سه نفر از نزدیک‌ترین بستگان بهنام دهش‌پور بودند تمام شد اما با خود بهنام هنوز کار دارم، او سالهاست که از دنیا رفته و با زمین و زمینیان کاری نداره اما کاری کرده که زمین و زمینیان با او کار داشته باشند، شاید برای خیلی از ما از زمانی که اولین بار اسم بهنام دهش‌پور رو شنیدیم و با عکس او که برای عکاس و یا شاید برای ما دست تکون می‌داد و شاید خداحافظی می‌کرد آشنا شدیم مدت زیادی گذشته باشد اما آن روز در برنامه ماه عسل خیلی از ما با وجود اینکه شاید سن خیلی بیشتری از بهنام داشته باشیم حرفایی رو که بهنام در سن ۱۷ سالگی زده، شنیدم، او در سنین نوجوانی یعنی نصف سن ما آدم بزرگ‌ها یا حتی در‌‌ همان سنین جوان‌ها حرفهایی رو زده و به چیزهایی اعتقاد داشته که ما در سنی برابر با او و یا حتی دوبرابر او به چنین چیزهایی فکر نمی‌کنیم، ناراحت نشوید از این حرفم اما می‌خوام بگویم خیلی از شما‌ها هم فکر نمی‌کنید، او در سن هفده سالگی در اوج بیماری به جای اینکه به فکر خودش و بیماری صعب العلاجش باشد و آه و ناله کند که ‌ای وای درد دارم، دارم اذیت می‌شوم، خدایا این چه زندگی ایه؟ چرا من؟ ‌من که کاری نکردم، خدایا خیلی بی‌انصافی و از این حرفا بزنه، نه می‌ذاره، نه بر می‌داره، برمیگرده به پدرش می‌گه: ‌اگه یکی پول نداشته باشه به این مرض مبتلا بشه تکلیفش چیه؟

گوینده چنین حرفی چه روح بزرگی باید داشته باشه که از دردهای دنیوی خودش فارغ باشه و به فکر همنوع خودش باشه، پدر بهنام می‌گفت بیماری‌ای که بهنام به اون دچار شده بود هنوز درمانی براش پیدا نشده، خواهر بهنام همون خانمی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت: ‌تو خونه مراسم فروش شمع های تزئینی داشتیم اولین برنامه از این دست بود، به بهنام گفتم حالا امروز حالت خوب نیست بذار فردا مراسم شمع رو برگزار کنیم (اونجوری که من فهمیدم این برنامه مراسمی بود که افراد شمع های تزئینی درست کرده و آنها را روشن می‌کردن و پول آنها رو برای بیماران مبتلا به سرطان جمع می‌کردند) خواهر بهنام گفت: وقتی به او این حرف رو زدم بهنام به من گفت: ‌نه همین امروز، من وقت ندارم. خواهر بهنام می‌گفت انگار به او الهام شده بود چون مراسم شمع از روز دوم بدون حضور بهنام انجام شد.

بهنام رفت پیش خدا، سال‌ها پیش، اما کاری که کرد زنده و پابرجا مونده، همیشگی، دائمی، روحت شاد بهنام، بهشت خدا نوش جونت، کاری که کردی هم موندگاره واسه همیشه‌ی پدر و مادر و خواهرت و بقیه‌ای که دست گذشتن توی دستت دارن راهتو ادامه می‌دهند، روحت شاد.

همچون بهنام

اما حرف اصلی من با شما عزیزان است.‌ ای کسانی که وقت می‌ذارید نوشته‌های این سایت رو می‌خونید، خواهش می‌کنم، از همه شما خواهش می‌کنم، بیاییم همگی با هم جوری زندگی کنیم که تفکرمون نجات بخش زندگی دیگران باشه، نفس کوتاه اگر بود اشکال نداره، بیاییم سعی کنیم نفس زندگی دیگران حتی به اندازه یک دم و بازدم بیشتر بشه، بیاییم کمی فقط بهنام گونه فکر کنیم، حتی اگر سنمان دو برابر سن بهنام است.

اگر دوست دارید شما هم در این سالگرد سهمی داشته باشید و خاطره یا پیامی رو به بهنام عزیز برسونید می‌تونید در پایین همین نوشته دیدگاه خود را برایمان بنویسید و اطمینان داشته باشید او همه رو می‌خونه و خودش جوابتون رو خواهد داد.

دیدگاهتان را بنویسید